Mohammad Mahdi mahmoodzade Darbandi

 (: ​Agile fast scale-up every moment for Create new Universe​​​​​​​

انصراف از دانشگاه شریف: بخش اول اعتراف نامه محمد مهدی محمودزاده

دانشگاه صنعتی شریف اصلا اونچیزی نبود که فکر میکردم

درصورت تمایل به گوش کردن ویس کست باکس کلیک کنید

خیلی تلاش میکنن که بگن این سیستم فشل دانشگاهی هنوز کاربردی داره...

 

مثلا بعضیا میگن دانشگاه به درد یادگیری میخوره ولی من تو کارخونه هم کارکردم و هم طراحی کردم اما اکثر چیز هارو خودم تو کارخونه یا یوتوب یادگرفتم و اکثر چیز هایی که میگفتن ی جایی بدردت میخوره، هیچ جایی بدردم نخورد و هنوز منتظر جاهایی ام که قراره بدردم بخورن رو ببینم...

 

میگن مدرک به دردت میخوره اما کارهایی که کردم هیچ کدوم به واسطه مدرک نبود و تقریبا آدمی رو نمیشناسم که بخاطر "مدرک" تونسته باشه کاری کرده باشه که بدون مدرک نمیشده

 

اخرین دست آویز خیلیام اینه که میگن برو دانشگاه که با بقیه ارتباط بگیری و با سیس روشن فکری میگن: ببین کی گفته دانشگاه برای یادگرفتنه، دانشگاه برای ارتباط گرفتنه. و در جواب به این دوستان باید بگم:

  1. حداقل تو دانشگاه ما الان دیگه اساتید درست و حسابی کم پیدا میشه و بله، استادای ما قبلا از کلتک و ام ای تی مدرک گرفته بودن، اما الان اکثرا یا بازنشست شدن و یا حوصله ریخت مارو ندارن:) و جدیداشون هم اکثرا در بهترین حالت تحصیل کرده همین شریفن
  2. ارتباط با صنعت اونطوری که فکر میکنید وجود نداره و خیلی اساتید با فروختن همین رویای ارتباط با صنعت سوارت میشن. از کارخونه ها پروژه میگیرن، بخش جالبش رو خودشون انجام میدن و بخش خرکاریش رو میسپارن به دانشجو. همون بخشی از کار که تقریبا یادگیری خاصی نداره رو میسپارن به دانشجو و درمورد بقیه بخش های کار هم کامنت خاصی نمیدن. دانشجو رو قشنگ یاد سال 1800 و زمین های نیشکر میندازن...
  3. ارتباط با دانشجو ها هم من رو یاد این سمینار های نتورکینگ میندازه! بقیه دنبال اینن که ارتباط بگیرن و هیچ آورده خاصی ندارن و ما هم همینیم!ی مشت زامبی که دنبال ارتباط با بقین اماهیچ کدوممون اصلا چیزی بلد نیستم که اون نتورکه بدردمون بخوره و عملا پربازده ترین نتورک شما در دانشگاه با اون اکیپست که مهمونی میگیره و نتورکه خروجی نداره. یعنی عملا همه دنبال نتورکینگ بابقیه اند و عملا اون آدمی که باید باش نتورکینگ کنی، داره کارش رو انجام میده و اصلا تو جمع حضور نداره:) و یکی از بدترین جاها برای نتورک، جاهاییه که برای نتورکینگ اومدن و من بهترین دوستانم رو از رندوم ترین جاها و کارو کلاس و استخر پیدا کردم و نه نتورکینگ.
  4. و حالا بیاید اصلا فکر کنیم میشه نتورک کرد و ارتباطات خوبی بدست آورد. آیا با هزینه فرصت آشنایی دارید، ایا صرف اینهمه انرژی بابت نتورک منطقی بود و واقعا هیچ راه آسان تری برای ارتباط گرفتن به ذهنتان نرسیده؟
  5. و حالا بیاید فرض کنیم که مورد قبلی رو قبول ندارید. میگید:برو دانشگاه برای ارتباطات، توهین به دانشگاه، علم، آکادمیا و اعتقادات خودتون نیست؟ خود کلمه"دانش+گاه" هست اونوقت میگید برو توش "نتورک"؟ بنظرتون احتمالا جاهای بهتری برای لاس زدن و ارتباط گرفتن وجود نداره که حداقل توی اسمشون مستقیما از کلمه"دانش" استفاده نشده باشه؟ منطقیه هدفتون از مراجعه به جایی که توی اسمش"دانش"اومده، کاربردی جز دانش باشه، دکتر جان؟

 

 

اشتباهات زیادی تو زندگیم داشتم اما انصراف از دانشگاه شریف یکی از اون ها نبود.

 

بزارید داستان زندگیم رو بگم و اعتراف کنم!

من محمد مهدی محمودزاده اشتباهات زیادی تو زندگیم داشتم اما انصراف از دانشگاه شریف یکی از اون ها نبود!

 

وقتی 17 سالم بود ی سری اشتباه بزرگ داشتم(که هنوز هم یقه من رو گرفتند)و به واسطه همون با اینکه رشته تجربی بودم، کنکور ریاضی شرکت کردم

 

شب انتخاب رشته یکم فکر کردم و با خیلی ها صحبت کردم و به واسطه کنجکاویی که از همون دوران کودکی داشتم، رشته مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی شریف رو انتخاب کردم

 

دو ترم اول با اینکه با درس ارتباطی برقرار نمیکردم اما به حرف بقیه گوش دادم و صبر کردم که درس از مبتدیات رد بشه و به بخش جالبش برسه. بخش جالبی که هیچ وقت نرسید...

 

شروع کردم به کار های مختلف که داستانش طولانیه و بعدا توضیح میدم اما از پرینتر سه بعدی و تدریس تو مدرسه دخترونه میگذشت تا کارخونه و مشاوره املاک

 

این لینک یکی از کارهاییه که میکنم که اتفاقا بزودی هم اتفاقای جالبی قراره برای لوازم بازار اتفاق بیوفته ولی از بحث این نوشته خارج هست و بعدا بیشتر راجع بهش صحبت میکنیم(کلیک کنید)128000فالور و...

 

*بعدا بیشتر راجع بهشون صحبت میکنیم اما حالا که به گذشته فکر میکنم میبینم عجب تجربه های خوب و بد زیاد و بزرگی داشتم و عجب اشتباه هایی...

و خب بیشتر از هرکسی که میشناسم شیره زندگی رو کشیدم. و زندگی کردم...

 

تروما های زیادی از کودکی تا همین حالا برام ایجاد شده وتاحدی باعث تصمیمات شدیدا اشتباهی هم توی زندگیم شدن و چند روزیه که میخوام شروع کنم به حل این تروما ها و این اعتراف نامه امه

 

اما خیلی چیزاش رو الان نمیگم و روم هم نمیشه که الان بگم و باید بهم وقت بدید...

 

:اعتراف رو از این شروع میکنم

از بچگی تنها چیزی که برای خانواده مهم بود درس بود و کلاس دهم بودم و همزمان که برای المپیاد میخوندم با کلاس یازدهمی ها میرفتم کلاس!

مشکلی از نظر فهمیدن نداشتنما! اتفاقا توی خیلی از کلاسا به قول خانواده، "می درخشیدم"

صرفا وقتی برای برای چیزی جز درس نمونده بود...

اما درس، موضوع ی داستان دیگس و میخوام راجع به ی چیز دیگه صحبت کنم

ی پیرمرد که اونجا بساط میکرد و آشنایی من با فلسفه، آشنایی که نه از فلسفه، که از بخش تاریک فلسفه و ترکیب با سگ سیاه افسردگی صادق هدایت توی سن پایین شروع شد و مدت زیادی طول کشید که دوباره حالم خوب بشه...

(این داستان ادامه دارد)

 

 

MohmammadMahdi Mahmoodzade Darbandi

Create new Universe

 

mahmoodzade.com

Instagram | Telegram | LinkedIn | Youtube

۰
از ۵
۰ مشارکت کننده